تیک،
تاک،
تیک،
تاک،
و ناگهان بوم!
گویی گفتوگوی مسالمتآمیز به بنبست رسیده و انباشت نگرانیها، ناتوانیها، نادانیها و نیازمندیها فوران میکند. ترکشهای قضاوت بیامان به زخمهای کهنه هجوم میبرند و ریتم تند یورششان با تپشهای سنگین قلب هماهنگ میشود . . .
چیزی جز ویرانی باقی نمانده است!
آیا میشود بمبهای ارتباطی و اجتماعی را خنثی و از ویرانی جلوگیری کرد؟ این کار چطور ممکن است، زمانی که حق و حقیقت، نه تنها راه نفوذی به دیگری پیدا نمیکند، بلکه ناحق انگاشته شده و با آن به جدال برمیخیزد. به قول لسان الغیب:
قامتش را سرو گفتم، سر کشید از من به خشم
دوستان، از راست میرنجد نگارم؛ چون کنم؟
مارشال روزنبرگ ادعا میکند شناخت و استفادهی مناسب از خشم مانند توجه به هشدار قبل از وقوع حادثه است. در کتاب “موهبت شگفتانگیز خشم” یاد میگیریم خشم هدیهای است که ما را به ارزشها و نیازهایمان آگاه میکند تا بتوانیم راهکارهایی برگزینیم که به بهبود واقعی روابط و شرایط منجر شود.